«چپ دست راست دست»
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی * عشق داند که در این دایره سرگردانند«چپ دست راست دست»
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی * عشق داند که در این دایره سرگرداننددرسم میاداااا....~!~
راست دست:
بسم الله القاصم الجبارین !
سلام...من دارم درس میخونم...اما نه خوب!!!!!!!!!!
چراااااا؟!؟!؟!؟!؟! این تنبلی بد جوری در رخنه گاهم رخنه کرده!!!!!
...
من اصلا ازینا نیسم که پست شعری بزارمو اینا...ازونجا که کلا به هرچیزه زیبایی ارزش خاصی قائلم این شعرو مینویسم...! وقتی شنیدمش اساسی طلبه شدم بنویسمش ! با صدای پیانو زیرش...وای....
فوق العادس! ساده و روان!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عشق ؛ عشق می آفریند !
عشق زندگی می بخشد !
زندگی رنج به همراه دارد !
رنج دلشوره می آفریند !
دلشوره جرات می بخشد !
جرات اعتماد به همراه دارد !
اعتماد امید می آفریند !
امید زندگی می بخشد !
زندگی عشق می آفریند !
عشق ؛ عشق می آفریند !
استاد شاملو
. . . . هام هام !
وقتی که راست دست زیاد مینویسد!
راست داست:
بسم الله القاصم الجبارین
هه . . . سلام! آره دیه!!!!! مگه بده زیاد بنویسم؟! هم م؟!
دیروز یه جای این سریاله یکی به یکی گفت ::: من کلا با پدیده ی ازدواج مشکل دارم! سری که
درد نمیکنه رو چرا ببندی؟! : : :
مسئله اینجاس!!!!!
سری که درد میکنه چی؟ و سری که میمیره برا بیشتر درد کردن چی؟!؟!؟!؟!؟!؟!
هه. . . وااالااا. . . . . . .
هام هام !
پست بی ریط!
راست دست:بسم الله القاصم الجبارین!
الان حال و هوام اصلا اونی نیست که نیست!
یعنی خیلی دروغی ام!
دارم سعی میکنم اون چیزی نباشم که به علاوه ی اون بشم و بشیم یه بمب انرژی منفی!
ترجیح دادم یکم بیخیال شم تا حل شه! البت برا اولین باره! دارم امتحان میکنم!
تا اینجاش که ناکارامد بوده!
حالا داستانه امروز!
داشتیم با بچه ها از سر پایینی آموزشگاه میومدیم پایین{سر بالایی که میشه از ادامه زیست نا امید میشم!
} که یک عدد آقای روحانی دیدیم!
بعد مبحث افاضاتمون{اینجوری مینویسن؟} در باره نرخ شیشه ای بود که در محل تحصیل قصم نمودیم!
داشتم میگفتم شیشه 10 تومنی!
یه هو به این آقای آخوند رسیدیم! بعد حرفمو بستم دوباره اومدم شروع کنم گفتم آ /خ /و /ن /د /ه 10تومنی!!!
بعد خندیدیم {آخونده داش آینه ماشینشو درست میکرد} اومد جلوم گفت دستت ندرده و اینا! غیبت کردی دیه!!!!!!!
من نمیدونم چرا دلم خواست از دلش درارم!
پردیم تو ماشینش گفتم حاجی نههههه! گفت نهه دستت ندرده!
گفتم حاجی گوش کن آخه!
که حاجی گفت بیا یه بوست کنم! بوسویدیم همو...گفت فک نکنی بچه بازماااا دوستتون دارم ! 
همتونو!
قضاوت در این مورد که حاجی هدفش " واقعا چی بوده " بر عهده ی شما!!!!!
بعد واسش گفتم داستانو که شمارو دیدم همینجوری حرفم پاره شد! بعد گفتم یا علی و اونم همینو خدافسیو اینا!
نمردیمو مورد تجاوز یک عدد روحانی هم قرار گرفتیم!!اینا که تو خیابون اینن تو کهریزک چی کار کردن!!!!!!!!!!!
خیلی میتونم بحرفم اما این دستان نا توان نمیرسن به داده این فک های پرتوان!
__ __ -- __ __ -- __ __ -- __ __ -- __ __ -- __ __ -- __ __ -- __ __ -- __ __ --__ __
ایشالا همیشه بتونین خوب قضاوت کنین!
ایشالا بتونین علائقه خود و دیگران رو با هم هضم کنین!
همچینن "" اخلاقیاتشون "" رو...!
من واقعا سعی نمیکنم نوشتنم یه جوری باشه! این معضل از استعداد های بالنفسه نوشتاره این حقیره! به عظمت خودتون رحم کنید!
{استفاده از کلمات ادبیات عرب بدونه هیچ قصدی صورت میگیرد! متشکریم!}
تمامه احساساته بد درونم به صورت پنهان در حال اغتشاشن! ولی موکدا به طور پنهان!
من در حال نوشتنه این پست خیلی نا دلچسب که بودم در یه جاهایی که اسم قهرمان داستانو داشتم مینوشتم احساس کردم گیر میکنه و میکرد! یعنی احساس کردم بلاگاسکای نمیزاره بنویسم! یعنی واقعا این قدر پیشرفته شدن که پسته نوشته نشده رو هم سعی در فیلتر دارن! یعنی الان این پسته من مورد داره آیا؟ یعنی من الان زندانیه سیاسی هم؟ آیا؟!گویا!!!
راستی! کلا ناکارامده! من باس خودم باشم! با اصلاحات مورد نیاز!
هام هام!
حالا!!!!
راست دست:
بسم الله القاصم الجبارین!
سلام عرض میشه !
خوبین ؟ خوشین؟ سلامتین؟ اوضاع احوال بر وفق مراد میباشد آیا؟
. . . اول از همه من یه عذر خواهی کنم از همه به خاطر اینکه من کمتر مینویسم. . .آخه خیر سرم
دانش پژوه هستمو کنکوری ! ! ! !
راستی من چرا اومدم بنویسم؟ ! هیچ خبری ندارم !
هام هام !
پ . ن : جدی نگیرن؟!!؟!؟!؟!؟!؟ من هر کاری کردم مثه بز نیگام کرد !!! منم ترنسلیت هوشمند میخاااام!!!!
!
ما آقای راست دست را می خواهیم
پی نوشت>
حرفی که زدمو خیلی جدی نگیرین! آره!
میخوام یه چیزی به تون معرفی کنم که نمیدونم میدونین یا نه من که تازه فهمیدم و خیلی ذوق کردم!
من همه ی این حرفارو فینگیلیشی tayp کردم و این گوگل خیلی هوشمند برام فارسی کرد!
دستش درست!
http://www.google.com/transliterate/persian
روزهای اول دانشجویی!
چپ دست:
بالاخره ما هم شدیم دانشجو!
از در و دیوار دانشگاه این آزاد بودنش بالا میره!ولی خب عادت خواهیم کرد!
در کل مثله دبیرستان می مونه!
من از همین جا برای پسرا آرزوی موفقیت میکنم! ایییییین همه سهمیه براشون گذاشتن که آخه پسر گلم آقای من یه کوچولو درس بخون تا پرتت کنیم دانشگاه! اما باز تو کلاس ۸۵ نفری ما حدود ۷ تا گل پسر داریم! واقعا که! پیشنهاد می دم برا حفظ تعادل از پسرا همین طوری عشقی دعوت کنن بیان و کنکورو برای دخترا برگزار کنن! آبروی پسرامونم حفظ می شه! آره!
هامی هام
پ.ن: یه خانومه تو رادیو با پزشک متخصص پوست و مو مشکلشو این گونه در میون گذاشت:
سلام آقای دکتر. یه دختر ۱۹ ساله دارم . از همون بچگی موهاشو با شامپو بچه می شستم. بعد می گه چند وقته موهام خوب تمیز نمیشه. به نظرتون شامپوشو عوض کنم؟؟؟؟؟
